در حال بارگذاری ...
...

کارگردانی خیلی تمرکز شدید بیرون از خانه می‌خواهد و من مشغول بچه بزرگ کردن بودم ولی راستش یک علت دیگر هم این بود که من خیلی متن قبول می‌کردم گاهی پیش می‌آمد که در یک جشنواره 9 تا متن داشتم و به قول دوستان تولید انبوه داشتم. راست می‌گفتند واقعیت این بود که من صبح تا شب مشغول نوشتن بودم. تا این که دخترم کلاس دوم رفت و من"یک شب دیگر هم بمان سیلیویا" را کار کردم.

کارگردانی خیلی تمرکز شدید بیرون از خانه می‌خواهد و من مشغول بچه بزرگ کردن بودم ولی راستش یک علت دیگر هم این بود که من خیلی متن قبول می‌کردم گاهی پیش می‌آمد که در یک جشنواره ۹ تا متن داشتم و به قول دوستان تولید انبوه داشتم. راست می‌گفتند واقعیت این بود که من صبح تا شب مشغول نوشتن بودم. تا این که دخترم کلاس دوم رفت و من"یک شب دیگر هم بمان سیلیویا" را کار کردم.

بهاران بنی‌احمدی:
چیستا یثربی را بیشتر با نمایشنامه‌هایش می‌شناسند خودش هم اقرار می‌کند که بیشتر نویسنده است و آن را حاضر نیست با هیچ چیز عوض کند. اما کارگردانی"یک شب دیگر هم بمان سیلویا" به همه یادآوری کرد که او کارگردانی هم می‌کند و اتفاقاً اجراهای خودش با استقبال بهتری روبه‌رو می‌شود و بعد از آن با"جنایت و مکافات" که در روسیه اجرا شد به همه نشان داد که جوهر و ریتم اصلی نمایشنامه‌اش را ‌به خوبی می‌شناسد. یثربی حالا"حیاط خلوت" را در سالن سایه اجرا می‌کند که علاوه بر لحظات کمیک، ریتم قابل قبولی نیز دارد. ‌
از تجربه کارگردانی‌تان بگویید.
تجربه کارگردانی من برمی‌گردد به سال 73 با نمایش"جمعه دم غروب" که همان موقع با دو نوع برخورد متفاوت از سوی تماشاگران مواجه شد، عده‌ای می‌گفتند ما را دست انداخته و عده‌ای هم نمایش را خیلی پست مدرن می‌دیدند و بعد هم سال 74 نمایش"سرخ سوزان" که من بچه‌دار شدم و از سال 75 تا 83 دیگر کارگردانی نکردم.
دلیل خاصی داشت؟
کارگردانی خیلی تمرکز شدید بیرون از خانه می‌خواهد و من مشغول بچه بزرگ کردن بودم، ولی راستش یک علت دیگر هم این بود که من خیلی متن قبول می‌کردم، گاهی پیش می‌آمد که در یک جشنواره 9 تا متن داشتم و به قول دوستان تولید انبوه بود‌. راست می‌گفتند، واقعیت این بود که من صبح تا شب مشغول نوشتن بودم. تا این که دخترم کلاس دوم رفت و من"یک شب دیگر هم بمان سیلیویا" را کار کردم.
در این سال‌ها هرگز وسوسه نشدید کارگردانی کنید؟
خیلی زیاد. اما ‌به من می‌گفتند تو نویسنده‌ای! چه عیبی دارد همان نویسنده باقی بمانی؟ برای گروه"سیب" نویسنده بمان. و راستش وقتی"یک شب دیگر هم بمان سیلیویا" را کار کردم خیلی اعتماد به نفسم کم شده بود و همیشه پشت سرم حرف می‌زدند که فلانی نویسنده است، ‌چه به کارگردانی؟! و تا وقتی که آن سال هیئت بازبینی بالاترین رأی را به کار ما ‌داد. من اعتماد به نفسم را به دست نیاورده بودم و استقبال از"سیلیویا... " باعث شد من کارم را ادامه بدهم.
چیستا یثربی بیشتر نویسنده است یا کارگردان؟
نویسنده. اولین و آخرین کاری که دوست دارم، نوشتن است دغدغه‌ام واژه‌ها، کلمات و... است.
در این سال‌ها کارگردان‌های زیادی نمایشنامه‌هایتان را کار می‌کردند، اما نکته مشترک همه این آثار کند بودن ریتم آن‌ها بود، در حالی که این ریتم در نمایشنامه‌هایی که خودتان کارگردانی کردید، چندان کند نیست.
اتفاقاً خیلی‌ها از جمله اکبر رادی هم به من همین را گفتند. اصلاً می‌گفتند نمایشنامه‌های تو همیشه ایراد‌دار به نظر می‌رسید، اما این جا ریتم درست است.
خودتان از کارگردانی کسانی که متن‌تان را کار می‌کردند، رضایت داشتید؟
برای همه‌شان خیلی احترام قائلم، ولی مسلماً هیچ وقت آن چیزی که واقعاً می‌خواستم، نبوده است. حالا علی رغم این که عزلت قلم و کاغذ را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم و به عنوان کارگردان سر و کله زدن با آدم‌ها برایم دشوار است، ولی فکر می‌کنم لااقل آن چیزی که از نمایشنامه‌ام می‌خواهم را خودم بهتر از هر کسی پیاده می‌کنم.
برخوردتان با اجرای متن‌هایتان چطور بود؟
گاهی یک ربع بعد خودم از سالن بیرون می‌رفتم و واقعاً حالت تهوع به من دست می‌داد، بله قبول دارم گاهی خیلی از ریتم‌ها اشکال داشت یا حتی در متن خیلی تغییرات ایجاد شده بود و آن چیزی که من می‌خواستم، بگویم نبود.
نمایشنامه"حیاط خلوت" چه می‌خواهد بگوید؟
بحران رابطه بین دو آدم. دو آدمی که خودشان را یک اندازه مُحق می‌دانند، سخت است کنار هم قرار بگیرند. حتی در ترکیب دو بازیگر که یک اندازه نقش دارند، باز هم این بحران رابطه ایجاد می‌شود، این که چطور با هم هماهنگ شوند، خیلی مشکل است و مسئله بعدی مرز بین واقعیت و توهم است. این که زندگی رویایی ما واقعی‌تر و اصیل‌تر است، یا زندگی که در واقعیت داریم؟ و دیگری این که انسانی که خودش زخمی است و آسیب دیده، آیا می‌تواند فراموش کند؟ آیا می‌تواند ببخشد؟
با توجه به رشته تحصیلی‌تان همیشه ردپایی از روانشناسی هم در آثارتان به چشم می‌خورد واقعا از دل این روانشناسی می‌خواهید به چه چیز ب‌رسید؟
بله. گاهی این شیوه، آنقدر در من ناخودگاه اتفاق می‌افتد که دست خودم نیست، در من حل شده و بدون آگاهی و عمد وارد ماجرا می‌شود. بله به هرحال این نمایشنامه زیرشاخه‌ای از روانشناسی اجتماعی است.
اما من در مورد این نمایشنامه کمی هم با هستی شناسی‌ام وارد ماجرا شدم و آن را نوشتم. این نمایشنامه برگفته از 5 داستان کوتاه از خود من است.
در مورد اجتماعی بودن رفتار کاراکترهایتان کمی توضیح دهید. کجا ما روانشناسی اجتماعی آن‌ها را می‌بینم؟
آدم‌هایی که صدتا اسم دروغی و هویت ساختگی دارند. آدم‌ها اینقدر راجع به هویتشان دروغ می گویند که خودشان هم فراموش می‌کنند کی هستند؛ مثلاً خود من! چند روز پیش در سمیناری گفتند چیستا یثربی نویسنده، یک مرتبه توی دلم گفتم، چرا نگفت منتقد و نویسنده؟! می‌بینید ما درگیراین برچسب‌ها شدیم و فکر می‌کنیم بخشی از هویت ماست، درحالی که من فقط یک انسان‌ام، بدون این القاب هم فقط یک انسانم.
حلقه اتصال بین اپیزودها واقعاً چیست؟ کجا این اپیزودها به یک نقطه اشتراک برای کنار هم قرار گرفتن می‌رسند؟
مواجه آدم‌ها با خودشان، حلقه اتصال است.
اما در اپیزود نازلی طلایی شهرستانی ما به یک جنس و شیوه اجرایی دیگر برمی‌خوریم حتی از نظر مفهومی هم کمی متفاوت از بقیه اپیزودهاست.
در واقع این اپیزود زنگ تفریح است. من خودم شبیه این کاراکتر را دیده‌ام، کسی که قبل از این که راجع به شهرستانی بودنش کسی به او چیزی بگوید، شروع کرد به دفاع کردن از شهرستانی بودنش. اتفاقاً جالب است یکی از دوستان برداشت کرده بود نماد آدم‌هایی است که یک شبه همه کاره می‌شوند.
لزوم داشتن یک زنگ تفریح در این نمایش چه بود؟
تماشاگر به یک استراحت نیاز دارد، چون آن قدر اپیزودهای دیگر سنگین هستند که گاهی تماشاگر گیج و عصبی می‌شود، کلافه می‌شود و این زن صادق و ساده شهرستانی که همه چیز را صادقانه می‌گوید، درواقع کسی است که از کاه برای خودش کوه می‌سازد.
خودتان از کاری که کرده‌اید راضی هستید؟
کارگردانی سختی داشت، چون این بار من با یک گروه در ارتباط نبودم باید دو تا دو تا تمرین می‌کردم و در همین گروه‌های دو تایی بین بازیگران این بحران رابطه را دیدم. به علت محدود بودن جا و زمان تمرین دو نفر بازیگری که کنار هم قرار می‌گرفتند، خیلی با هم مشکل داشتند و آن قدر بازیگر عوض کردم تا به این ترکیب رسیدم. از نظر کارگردانی خیلی دشوار بود هر اشتباهی به زودی مشخص می‌شد توی گروه نبود که بشود آن را نادیده گرفت یا اشتباه در گروه گم شود. این بحران رابطه در مسائل درونی آدم‌ها و بازیگرها هم به روشنی خودش را نشان می‌داد.